پيش از ورود به بحث, چند اصل را به بوته بررسى مى نهيم, تا موضوع مورد بحث, به خوبى روشن شود.
1 . اصل زندگى اجتماعى و داشتن ارتباط با همنوعان, از گرايشها, علاقه ها و آرزوهاى ديرين بشر بوده است.
از اين روى, حكيمان و فيلسوفان اجتماعى انسان را موجودى اجتماعى دانسته اند: (الانسان مدنى بالطبع) با همه گوناگونى ديدگاهها كه ميان حكيمان و فيلسوفان در تفسير مدنى بودن انسان و سرچشمه اين گرايش بشرى وجود دارد, اصلِ وجود چنين واقعيتى در زندگى بشر, ديد همگانى است و همه حكيمان بر اين باورند.1
2 . لازمه زندگى اجتماعى, پيوندها و پيوستگيهاى اجتماعى, اقتصادى, سياسى, فرهنگى و… با همنوعان است.
امروزه, پيشرفت علم و صنعت و گسترش تكنولوژى و ارتباطهاى جمعى از گونه راديو, تلويزيون, ماهواره و… مرزهاى جغرافيايى و محدوديتهاى زمانى و مكانى را در هم نورديده و فاصله هاى بسيار دور را نزديك و بسيارى از ناشدنيهاى دورانهاى پيشين را عملى و امكان هرگونه پيوندى را براى بشر فراهم ساخته است.
امروز, ديگر سخن قاره ها و كشورها و آن سوى و اين سوى مرزها, به يك معنى مطرح نيست, سخن از دهكده جهانى و خانواده بزرگ بين المللى در ميان است كه اعضاى آن پيوندى تنگاتنگ و بسيار نزديك دارند و از داده هاى گوناگون فرهنگى, فكرى وتجربه هاى تجارى صنعتى و بهداشتى يكديگر بهره مى برند و از رخدادهاى گوناگون سياسى, اقتصادى, اخلاقى و… يكديگر خواسته و ناخواسته اثر مى پذيرند.
اين پيوندها و بستگيها, در پرتو ابزار و تواناييهاى بسيار مدرن و پيشرفته صنعتى و فراگيرى رسانه ها و گسترش تكنولوژى, بويژه وارد شدن ماهواره در زندگى بشر معاصر, چنان گسترده و ژرف است كه ديگر جايى و مجالى براى عزلت گزينى و كناره گيرى از خانواده بين المللى نمانده است و در دنياى كنونى, كناره گيرى و انزوا, نه جايز است و نه ممكن.
3 . اسلام, آيينى است, جامع, فراگير, جاودانه و… مخاطبان احكام اسلامى و قوانين قرآنى, نژاد و گروه خاصى در زمانى و مكانِ ويژه اى نيستند, بلكه همه مردم, از هر نژاد و مليتى, با هر زبان و فرهنگى و داراى هر عقيده و مرامى, در سراسر گيتى و در هميشه تاريخ, مخاطب پيامها و مشمول احكام و آيينهاى اسلام و قرآن عزيزند.
بنابراين, از ديد اسلام, همه مردم در همه دنيا, اعضاى خانواده بزرگ اسلام به شمار مى آيند و پيامبر اسلام(ص) به عنوان آخرين سفير و فرستاده پروردگار, براى همه جهانيان به پيامبرى برانگيخته شده و بر همگان رهبر است و بشير و نذير و رحمت.
اكنون, به چند آيه از قرآن مجيد كه بر جهان شمولى اسلام و فراگيرى خطابها و احكام آن دلالت دارند, اشاره مى كنيم:
قرآن, همه انسانها را به توحيد و پرهيزگارى و ديگر اصول فرا مى خواند:
* (يا ايها النّاس اعبدوا ربَّكم.)2
اى مردم! پروردگارتان را بپرستيد.
* (يا ايها الناس كلوا مما فى الارض حلالاً طيّبا ولاتتبعوا خطوات الشيطان انّه لكم عدوّ مبين.)3
اى مردم! از آن چيزهاى حلال و پاكيزه كه در زمين است, بخوريد و پا جاى پاى شيطان مگذاريد كه دشمن آشكار شماست.
* (يا ايها النّاس قد جاءتكم موعظة من ربكم وشفاء لما فى الصدور و هديً ورحمة للمؤمنين.)4
اى مردم! براى شما از جانب پروردگارتان, موعظه اى آمد و شفايى براى آن بيماريى كه در دل داريد و راهنمايى و رحمتى براى مؤمنان.
* (وما ارسلناك الاّ كافّة للناس بشيراً ونذيراً….)5
تو را به پيامبرى نفرستاديم, مگر بر همه مردم مژده دهنده و بيم دهنده….
* (يا ايها النّاس انى رسول اللّه اليكم جميعاً.)6
اى مردم! من فرستاده خدا بر همه شمايم.
* (تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا.)7
بزرگ است و بزرگوار آن كس كه اين فرقان را بر بنده خود فرو فرستاد, تا جهانيان را بيم دهنده اى باشد.
* (ان هو الاّ ذكر للعالمين.)8
قرآن, جز اندرزى بر مردم جهان نيست.
* (قل يا ايها الناس انما انا لكم نذير مبين.)9
بگو: اى مردم! من براى شما, بيم دهنده آشكارم.
از اين آيات شريف قرآن, به روشنى به دست مى آيد مخاطبان قرآن, همه جهانيانند, بدون هيچ گونه قيد و شرط و ويژگى زمانى, زبانى, مكانى, نژادى, فرهنگى و اعتقادى.
قرآن, براى همه جهانيان پيام دارد و رسالت پيامبر, فراگير است.
4 . اسلام, دين رحمت, و سلم و صلح است و اين كه شمارى از مستشرقان قلم بمزد, نوشته اند: اسلام دين شمشير و جنگ است و پيامبر اسلام, آيين خود را با زور و قدرت بر ملتها تحميل كرده, احكام اسلام, خشك و دست وپا گير و ارتجاعى است, مسلمانان مردمانى خشن هستند و اسلام آيين ضدآزادى, مخالف ترقى, ناقض حقوق بشر و مسلمانان براى پيمانهايى كه مى بندند, هيچ ارزشى و اعتبارى قائل نيستند و… از روى كينه بوده است و توطئه عليه اسلام و مسلمانان.
اين همه را گفته اند و تبليغ كرده اند تا جلوى گسترش دين رحمت و صلح و انسان دوست را بگيرند و بهتر بتوانند به چپاول ملتهاى مظلوم بپردازند.
آرى, مهم ترين اهرمى كه دشمنان اسلام, با تكيه بر آن, در پى ايجاد بدبينى به اسلام بوده اند و بدين وسيله تلاش ورزيده اند جلوى شناخت اسلام را بگيرند و جامعه هاى اسلامى را از شناخت قانونهاى مترقى, عقلى و منطقى اسلام بازدارند و نگذارند اسلام جهان گستر شود, معرفى كردن اسلام به جهانيان, به عنوان دين شمشير و جنگ بوده است.
اين سخن نادرست را استعمارگران ساختند و نويسندگان قلم بمزد آنان پرداختند و با قلمهاى شوم خود اين جا وآن جا نگاشتند و نشر دادند.
دربرابر اين حركت ويران گر, شمارى از عالمان روشن انديش مسلمان, دست به كار شدند و آثار روشن گر, قوى و ماندگارى از خود به جاى گذاشتند. از جمله شيخ محمد حسين كاشف الغطاء, دو اثر ارزشمند نگاشت به نامهاى: المثل العليا فى الاسلام لافى بحمدون; الدين والاسلام او الدعوة الاسلاميه.
5 . اسلام, اصول استوار و ارزشهاى مسلمى دارد كه پيروان آن, ناگزير بر حفظ آنها و پاى بندى به آنهايند.
اسلام, هرگونه ارتباط و پيوستگى را با غيرمسلمانان, براساس حاكميت آن اصول و ارزشها مشروع مى داند. اسلام, ضمن اجازه به داشتن ارتباط با كشورها و دولتها, بى هيچ گونه ملاحظه كارى و ابهام و اجمالى با قاطعيت تمام, اعلام مى كند:
* (ان الدين عند اللّه الاسلام.)10
همانا تنها دين [پذيرفته شده] در نزد خداوند, اسلام است.
* (من يتبع غيرالاسلام ديناً فلن يقبل منه.)11
هر كس غير از اسلام, دينى را برگزيند, هرگز از او پذيرفته نمى شود.
اسلام, به گونه اى دقيق, بين قاطعيت, بى هيچ گونه ملاحظه كارى سياسى و ابهام در موضع گيرى و تساهل و تسامح و سعه صدر در رفتار و ارتباط با ديگران, جمع كرده است.
اسلام, ضمن پسنديده خواندن و سفارش جدّى به نيك رفتارى و نگهداشت عدالت در روابط اجتماعى و انسانى, حتى با كافران و مشركان كه در آيات زير خواهيد ديد, هيچ گاه, بر باورها و عقايد آنان, نه با صراحت و نه با سكوت, صحه نگذاشته است:
* (وقولوا للناس حُسنا….)12
و به مردمان, سخن نيك گوييد.
* (لاينهاكم اللّه عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين ولم يخرجوكم من دياركم ان تبرّوهم و تقسطوا اليهم ان اللّه يحب المقسطين.)13
خدا شما را از نيكى كردن و عدالت ورزيدن با آنان كه با شما در دين نجنگيده اند و از سرزمينتان بيرون نرانده اند, باز نمى دارد. خدا كسانى را كه به عدالت رفتار مى كنند, دوست دارد.
* (… لايجرمنكم شنئان قومٍ على ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوي….)14
دشمنى با گروهى ديگر, وادارتان نكند كه عدالت نورزيد.
عدالت ورزيد كه به تقوا نزديك تر است و از خدا بترسيد….
اسلام, شرك و كفر را بيمارى و پليدى و باطل و ظلم مى داند:
* (ان الشرك لظلم عظيم.)15
همانا شرك, ظلمى است بزرگ.
* (… ومن يشرك باللّه فكانما خَرَّ من السماء فتخطفه الطير او تهوى به الريح فى مكان سحيق.)16
… هر كس به خدا شرك آورد, چونان كسى است كه از آسمان فرو افتد و مرغ او را بربايد, يا او را به مكانى دور افكند.
* (يا ايها الذين آمنوا انما المشركون نجس….)17
اى كسانى كه ايمان آورده ايد, مشركان پليدند.
با اين حال, اسلام بر اين نظر نيست كه بايد با اينان ارتباط نداشت, بلكه بر اين نظر است كه بايد با اينان بر اساس منطق و استدلال, ارتباط برقرار كرد و آنان را از اين مهلكه رهايى بخشيد.
اين كه مى فرمايد:
(لكم دينكم ولى دين.)
مقصود اين نيست كه ديگر با شما كارى نداريم, بلكه نوعى قهرِ تهديدآميز است از نوع:
(وسيرى اللّه عملكم ورسوله.)18
ييعنى حال كه به پندها و اندرزها و خيرخواهيهاى ما گوش فرا نمى دهيد, هركارى دلتان مى خواهد انجام دهيد, در انتظار پيامدهاى خطرناك دنيوى و اخروى آن باشيد.
اكنون كه با اصول كلى اسلام در برخورد با غير مسلمانان آشنا شديم, به مباحث مورد نظر, در دو بخش مى پردازيم:
1 . اصل مسأله ارتباط
2 . اصول حاكم بر روابط
اصل داشتن ارتباط با دولتهاى غيرمسلمان را اسلام پذيرفته و بر آن تأكيد كرده است; زيرا:
الف . انسان موجود اجتماعى است و به گونه فطرى نياز دارد كه در اجتماع و در كنار همنوع بزيد و از ديگر سوى, اسلام, آيين فطرت و برابر با نيازهاى حقيقى و پاسخ گوى نيازهاى انسان است; از اين روى, به اين خواست فطرى انسان پاسخ داده و داشتن ارتباط با ديگر انسانها از هر نژاد و كيش را روا دانسته است.
ب . اسلام, داعيه جهانى دارد و برنامه خود را, سعادت آفرين براى همه ملتها, گروهها, نژادها و… مى داند و بر اين باور است كه بايد پيام قرآن سراسر گيتى را در بر بگيرد.
قرآن, به عنوان متن استوار اسلامى, همه انسانها را به توحيد فراخوانده و اين مهم, بدون ارتباط و تماس و معاشرت با ملتها و پيروان ديگر اديان ميسور نيست:
(ادع الى سبيل ربك بالحكمة والموعظة الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن.)19
اى [پيامبر] مردم را با حكمت و اندرز نيكو, به راه پروردگارت بخوان و با بهترين شيوه, با آنان مجادله كن.
دعوت به توحيد و جدل و مناظره, بدون داشتن روابط, امرى است غيرممكن. بنابراين, لازمه دعوت عمومى به پذيرش اسلام و ارائه حقايق قرآنى به مردم, ايجاد روابط با همه نژادها, گروه ها, ملتها در سطح بين المللى است.
بر اين اساس, اصل اولى از نظر قرآن عزيز, مشروع بودن داشتنِ روابط با همه ملتهاست:
(قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا وبينكم الا نعبد الا اللّه ولانشرك به شيئاً ولايتخذ بعضنا بعضاً اربابا من دون اللّه.)20
بگو اى اهل كتاب, بياييد از آن كلمه اى كه پذيرفته ما و شماست, پيروى كنيم: آن كه جز خداى را نپرستيم و هيچ چيز را شريك او نسازيم و بعضى از ما, بعضى ديگر را سواى خدا, به پرستش نگيرد.
ج . آيات, روايات و سيره و روش پيامبر و پيشوايان دين, به روشنى بر اصل مشروع بودن روابط بين المللى دلالت دارند:
* (لاينهاكم اللّه عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين ولم يخرجوكم من دياركم ان تبرّو هم و تقسطوا اليهم ان اللّه يحب المقسطين.)21
خداوند, شما را از نيكى كردن و عدالت ورزيدن با آنان كه با شما در دين نجنگيده اند و از سرزمينتان بيرون نرانده اند, باز نمى دارد. خداوند كسانى را كه به عدالت رفتار مى كنند, دوست دارد.
درنگ در آيات نخست سوره مباركه ممتحنه كه ترسيم كننده سياست خارجى مسلمانان با كافران و مشركان و پيروان ديگر اديان الهى است, بسيار روشن گر خواهد بود.
* (يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا عدوى و عدوكم اولياء تلقون اليهم بالمودّة و قد كفروا بما جاءكم من الحق. يخرجون الرسول واياكم ان تؤمنوا باللّه ربكم.)22
اى كسانى كه ايمان آورده ايد, دشمن من و دشمن خود را به دوستى و سرپرستى بر نگزينيد. شما با آنان طرح دوستى مى ريزيد و حال آن كه ايشان به سخن حقى كه بر شما آمده است, ايمان ندارند و بدان سبب كه به خدا, پروردگار خويش, ايمان آورده بوديد, پيامبر و شما را بيرون راندند.
آن گاه خداوند, به ماجراى حضرت ابراهيم و دورى جستن وى از خويشان و نزديكان خود اشاره مى كند, بدان سبب كه دشمن خدا بودند.
شايد از اين دستور (دورى جستن از كافران) كه در اين آيه شريفه آمده, برخى بپندارند كه هرگونه ارتباط با كافران, بدين دليل كه كافرند, نارواست, در حالى كه چنين نيست خداوند, از نيكى و عدالت ورزيدن به كافر, به خاطر كفرش باز نمى دارد, بلكه از دوستى با كافران باز مى دارد كه ستم پيشه كنند و تجاوز كار باشند:
(انما ينهاكم اللّه عن الذين قاتلوكم فى الدين واخرجوكم من دياركم وظاهروا على اخراجكم أن تولَّوهم و من يتولَّهم فاولئك هم الظالمون.)23
جز اين نيست كه خدا از دوستى ورزيدن با كسانى كه با شما در دين جنگيده اند و از سرزمين خود بيرونتان رانده اند, يا در بيرون راندنتان همدستى كرده اند, شما را باز دارد. هر كه با آنان دوستى ورزد, از ستمكاران خواهد بود.
* حضرت رسول(ص) از همان آغاز تشكيل حكومت اسلامى در مدينه, گروههاى تبليغى و سياسى به اطراف و اكناف دنيا مى فرستاد و سران كشورها را در جريان هدفها و برنامه ها و پيام آسمانى خويش قرار مى داد. حضرت, به پادشاه حبشه, قيصر روم, صاحب مصر, بزرگ فارس و… نامه ارسال فرمود و ضمن احترام به آنان, اسلام را عرضه داشت و از آنان خواست كه به اسلام بگروند.24
حضرت, افزون بر فرستادن گروههاى تبليغى و ارسال نامه, پيكهاى ويژه اى نيز به سوى سران كشورهاى بزرگ آن روز فرستاد.25
از سيره حضرت به دست مى آيد كه مهم ترين برنامه هاى حكومتى و سياسى دولت اسلامى به رهبرى آن حضرت, ايجاد ارتباط با دولتهاست براى پديد آوردن دنيايى به دور از شرك, جنگ و ستم, بلكه ايجاد جامعه اى نو در سايه عدالت.
* مسأله زندگى مسالمت آميز و داشتن روابط حسنه براساس قسط و عدل و احسان, با همه دولتها و ملتهايى كه در پى فتنه انگيزى, تجاوز و ستم نباشند, برنامه حكومت امير(ع) است:
(ولا تكوننَّ عليهم سبعاً ضارياً تغتنم أكلهم فانهم صنفان: امّا اخ لك فى الدين وامّا نظير لك فى الخلق.)26
و مباش همچون جانورى شكارى كه خوردنشان را غنيمت شمارى! چه رعيّت دو دسته اند: دسته اى برادر دينى تو اند و دسته ديگر در آفرينش با تو همانند.
بنابراين, نگهداشت حقوق, احترام به شخصيت وحفظ كرامت ذاتى انسانها , آزادى, عدالت و… از آيينها و قانونهاى بين المللى اسلام به شمار مى آيند و ويژه گروه و ملتى نيستند.
كافران, تا آن گاه كه به اذيت, ستم و تجاوز به حقوق مسلمانان دست نيازند, از احترام مسلمانان برخوردار خواهند بود.
* امام خمينى, با شناخت ژرف و همه سويه اى كه از اصول و مبانى سياسى و حكومتى اسلام داشت و با تكيه بر اين باورها جمهورى اسلامى را بنا نهاد و معمارى كرد, در باب سياست خارجى و چگونگى ارتباط با دولتهاى بيگانه و غير مسلمان, سخنان و ديدگاههاى راه گشايى دارد كه هر فرهيخته و صاحب نظر و محقق و انديشه ورى را در بررسى و مطالعه سياست خارجى اسلام به كار مى آيد و در عرصه فقه نيز كاربرد دارد همان گونه كه ديدگاههاى فقهى و اصولى شيخ انصارى در فقه و اصول كاربرد دارند.
از اين روى, شايسته مى نماد, انديشه ها و ديدگاههاى معمار بزرگ انقلاب اسلامى, در باب سياست خارجى و روابط بين المللى, به گونه دقيق و همه جانبه به بوته بررسى نهاده شود, تا به شناخت درستى از سياست خارجى اسلام دست يابيم.
امام خمينى در تاريخ 57/8/15 در نوفل لوشاتو, در مصاحبه با كانال 2 تلويزيون آلمان در پاسخ خبرنگار كه پرسيده بود:
حضرت عالى پس از اين كه حكومت اسلامى در ايران به قدرت برسد, در برخورد با كشورهاى بزرگ دنيا, چگونه خواهيد بود.
مى گويد:
(تمام كشورها, اگر احترام ما را حفظ كنند, ما هم احترام متقابل را حفظ خواهيم كرد و اگر كشورها و دولتها بخواهند به ما تحميلى بكنند, از آنها قبول نخواهيم كرد. نه ظلم به ديگران مى كنيم و نه زيربار ظلم ديگران مى رويم.)27
اين همان اصلِ روشن قرآنى (لاتظلمون و لاتظلمون)28 است كه امام, بدون هيچ گونه ابهام و ملاحظه كارى سياسى اعلام مى كند.
در همان تاريخ در پاسخ خبرنگار تلويزيون سى بى اس آمريكا كه مى پرسد:
رابطه دولت اسلامى و دولت آمريكا چگونه خواهد بود؟
امام مى گويد:
(بايد ببينيم آمريكا خودش در آينده چه نقشى دارد. اگر آمريكا بخواهد همان طور كه حالا با ملت ايران معامله مى كند, با ما رفتار كند, نقش ما با او خصمانه است. و اگر چنانچه آمريكا به دولت ايران احترام بگذارد, ما هم با همان احترام متقابل عمل مى كنيم و به طور عادلانه, كه نه به او ظلم كنيم و نه به ما ظلم كند, رفتارخواهيم كرد و اشكالى پيش نمى آيد.)29
امام, در بيانى ديگر مهم ترين اصول سياست خارجى دولت اسلامى را چنين ترسيم مى كند:
(الآن از قرارى كه من شنيدم, شيطنت ديگرى مى كنند و آن اين كه: ما چرا با دولتها رابطه داشته باشيم؟ ما مى رويم سراغ ملتها و با دولتها, هيچ كارى نداريم. كه اين, يك نقشه اى است كه اخيراً تعقيب مى شود. ابرقدرتها و آمريكا خيال مى كردند كه ايران, به واسطه انقلابى كه كرده است و مى خواهد استقلال و آزادى را, كه يك مسأله تازه و برخلاف رويّه همه حكومتهاست, به دست بياورد, و به ناچار منزوى خواهد شد.
وقتى كه منزوى شد, زندگى نمى تواند بكند كه ديدند نشد و ايران روابطش با خارجيها زيادتر گرديد. حالا به دنبال اين مطلب افتادند كه ما چه كار داريم به دولتها, اينها همه ظالم و كذا هستند و ما بايد با ملتها روابط داشته باشيم كه اين هم نقشه تازه و مسأله بسيار خطرناك و شيطنت دقيقى است.
ما بايد, همان گونه كه در زمان صدر اسلام, پيامبر سفير به اين طرف و آن طرف مى فرستاد كه روابط درست كند, عمل كنيم و نمى توانيم بنشينيم, بگوييم كه: با دولتها چه كار داريم. اين, برخلاف عقل و برخلاف شرع است و ما بايد با همه رابطه داشته باشيم. تنها چندتا استثناء مى شود كه الآن با آنها رابطه نداريم.
اما اين, معنايش اين نيست كه با هيچ دولتى نبايد رابطه داشته باشيم, هيچ عقل و هيچ انسانى آن را نمى پذيرد; چون معنايش شكست خوردن و فنا و مدفون شدن است, تا آخر. و ما بايد با ملتها و دولتها رابطه پيدا كنيم. آنها را كه مى توانيم ارشاد كنيم, با همين روابط ارشاد كنيم و از آنهايى كه نمى توانيم ارشاد كنيم, سيلى نخوريم.
بنابراين, من به شما سفارش مى كنم كه: در هركجا و در هر كشورى كه هستيد, رابطه تان را محكم كنيد و رفت وآمد داشته باشيد.)30
چنانكه ملاحظه مى كنيد, امام, در اين سخنان, به مهم ترين و اساسى ترين مسائل سياست خارجى اسلام و ضرورت و شرايط و حدود حاكم بر روابط و هدف از برقرارى روابط با دنيا, به بهترين و دقيق ترين بيان, اشاره كرده است.
محمد حسين كاشف الغطاء, عالم آگاه و زمان شناس و فقيه برجسته شيعه, از موضع اسلام در برابر بيگانگان به خوبى دفاع مى كند و سياست خارجى اسلام را چنين مى نماياند.
(الاسلام عقيدة. قد غلط وركب الشطط من قال ان الاسلام نشر دعوته بالسيف والقتال. فان الاسلام ايمان وعقيده والعقيدة لاتحصل بالجبر والاكراه و انما تخضع للحجة والبرهان والقرآن المجيد ينادى بذلك فى عدة آيات منها. لااكراه فى الدين والاسلام انما استعمل السيف وشهر السلاح على الظالمين الذين لم يقنعوا بالآيات والبراهين. استعمل القوة فى سبيل من وقف حجر عثرة فى سبيل الدعوة الى الحق. أجهز السلاح لدفع شر المعاندين لا الى ادخالهم فى خطيرة الاسلام.)31
حقيقت و گوهر اسلام, ايمان و عقيده است, و اشتباه مى كند كسى كه مى گويد: اسلام با شمشير و جنگ بر ملتها چيره شده و پيام خود را نشر داده است. اسلام ايمان و عقيده است و عقيده و ايمان, با جبر و اكراه به دست نمى آيد, بلكه تنها در برابر حجت و برهان تسليم مى شود.
قرآن مجيد, در شمارى از آيات خود اين را اعلام مى دارد: هيچ گونه اكراه و اجبارى در دين وجود ندارد.
اگر اسلام, شمشير به كار مى برد براى درهم كوباندن ستمگران و برداشتن شر آنها از سر ملتهاست, همان ستمگرانى كه به نشانه ها و حجتها گردن نمى نهند. اسلام از زور براى برداشتن بازدارنده ها از سر راه آگاهى و آزادى ملتها استفاده مى كند.
ايشان درباره معيارهاى رفتار با دولتهاى خارجى و غيرمسلمانان مى نويسد:
(الميزان المعدل الذى وضعه لنا فى معاملتنا مع الدول الخارجيه و الامم الاجنبيه حيث يقول عز شأنه: لاينهاكم اللّه عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين ولم يخرجوكم من دياركم ان تبرّوهم و تقسطوا اليهم ان اللّه يحب المقسطين.
انما ينهاكم اللّه عن الذين قاتلوكم فى الدين واخرجوكم من دياركم و ظاهروا على اخراجكم. ان تولَّوهم و من يتولَّهم فاولئك هم الظالمون.)32
ملاك واقع بينانه اى كه قرآن كريم در چگونگى رفتار و روابط با دولتهاى خارجى و ملتهاى بيگانه قرار داده چنين است:
خدا شما را از نيكى كردن و عدالت ورزيدن با آنان كه با شما در دين نجنگيده اند و از سرزمينتان بيرون نرانده اند, باز نمى دارد.
خدا كسانى را كه به عدالت رفتار مى كنند, دوست دارد. جز اين نيست كه خدا از دوستى ورزيدن, با كسانى كه با شما در دين جنگيده اند و از سرزمين خود بيرونتان رانده اند, يا در بيرون راندنتان, همدستى كرده اند, شما را باز دارد و هر كه با آنان دوستى ورزد, از ستمكاران خواهد بود.
شهيد مرتضى مطهرى, درباره چگونگى ارتباط با پيروان اديانى كه ريشه توحيدى دارند, كافران و مشركان مى نويسد:
(از نظر اسلام, مسلمانان مى توانند در داخل كشور خود با پيروان اديان ديگرى كه ريشه توحيدى دارند, از قبيل: يهود و نصارى و مجوس, هر چند بالفعل از توحيد منحرف باشند, تحت شرايط معين, همزيستى داشته باشند. ولى نمى توانند در داخل كشور اسلامى همزيستى كنند. مسلمانان مى توانند براساس مصالح عاليه اسلامى, باكشورهاى مشرك, قرارداد صلح و عدم تعرض منعقد نمايند و يا در موضوع خاص, پيمان ببندند.)33
در جاى ديگر مى نويسد:
(محدوديتهايى كه اسلام در روابط مسلمانان با غيرمسلمانان قرارداده است, مانند آنچه در باب نكاح مسلمانان و غيرمسلمانان و يا ذبيحه مسلم, يا نجاست كافر قائل شده است, و به عبارت ديگر, حقوق و وظائف بين المللى اسلامى از موضوعاتى است كه عده اى را ناراحت كرده است و اينها را عامل عقب ماندگى خود از قافله تمدن محسوب مى دارند.)34
به نظر شهيد مطهرى, باور به اين اصول, از ايجاد روابط با غير مسلمانان باز نمى دارد. مسلمانان مى توانند با حفظ اصول و پاى بندى به آنها, با ديگران ارتباط داشته باشند:
(امّا هيچ يك از آنها [كيد كافران, فتنه انگيزى مشركان و…] ايجاب نمى كند كه مسلمانان با غيرمسلمانان به كلى قطع ارتباط كنند. روابط اجتماعى و اقتصادى و احياناً سياسى نداشته باشد.
البته همه مشروط است كه منطبق با مصالح كلى جامعه اسلامى بوده باشد.)35
در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران كه حاصل مدتها تلاش عالمانه و دقيق عالمان, دانشوران و فرهيختگان آشناى به مبانى اسلامى و معيارهاى فقهى و آگاه به انديشه هاى سياسى و حكومتى است, در باب مسأله روابط بين الملل اسلامى در اصل چهاردهم آمده است:
(به حكم آيه شريفه: (لاينهاكم اللّه عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين ولم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ان اللّه يحب المقسطين.) دولت جمهورى اسلامى ايران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غيرمسلمان, با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامى عمل نمايند و حقوق انسانى آنان را رعايت كنند. اين اصل, در حق كسانى اعتبار دارد كه بر ضد اسلام و جمهورى اسلامى ايران توطئه و اقدام نكنند.)
در اصل يكصد و پنجاه و دوم آمده است:
(سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران, براساس نفى هرگونه سلطه جويى و سلطه پذيرى, حفظ استقلال همه جانبه و تماميت ارضى كشور, دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد دربرابر قدرتهاى سلطه گر و روابط صلح آميز متقابل با دول غيرمحارب استوار است.)
كوتاه سخن: بايستگى و روشن گرى انديشه ها و مواضع سياسى, اجتماعى و حكومتى اسلام, با توجه به شرايط ويژه فكرى, فرهنگى و سياسى جهان و بيدارى وجدان عمومى جهانيان و حس حقيقت جويى و اسلام گرايى, بيش از هر روزگار ديگر, خود را مى نماياند و احساس مى شود; از اين روى بايد براى حضور در چنين جهانى و نماياندن حقيقت ناب براى حقيقت جويان آماده شد و به بررسى دقيق معارف اسلامى و اصول كلى آن پرداخت و آنچه را كه حضور ما را درجهان قوى, ژرف, ماندگار و عزت مندانه مى كند, از قرآن و متون اسلامى در آورد و به زبان روز عرضه كرد.
اگر ما بتوانيم با حفظ ارزشها و اصول خود در جامعه امروز جهان گام بگذاريم و در برخورد با آنها, نه سلطه بپذيريم و نه سلطه گرى كنيم. نه ستم كنيم و نه ستم ببينيم, بلكه انديشه ناب خود را ترويج كنيم و پيام دين خود را عرضه بداريم, به سيره پيامبر عظيم الشأن اسلام و حضرت على(ع) جامه عمل پوشانده ايم و از سود سرشار مادى آن نيز بهره برده ايم.
روشن است, جانبدارى از سياست درهاى بسته به همان اندازه زيانبار است كه جانبدارى از سياست درهاى باز.
ايجاد ارتباط با دولتهاى غيراسلامى, بدون معيار و ميزان, فاجعه آفرين است.
گسترش روابط با همه ملتها و دولتها, با نگهداشت دقيق موازين اسلامى و با حفظ اصول ارزشها, سازگار با روح شريعت است.
به بركت واقع بينى و روابط قانون مند و پرهيز از موضع گيريهاى نابخردانه در سياست خارجى صدر اسلام بود كه اسلام گسترش يافت و در جان انسانهاى شيفته, جاى گرفت و ماندگار شد و روز به روز برگستره و ژرفاى آن افزوده شد و اكنون ميليونها انسان در سراسرجهان, براساس فرهنگ و آداب و اخلاق و معارف اسلامى زندگى مى كنند. در اصل, همه كسانى كه در باب موفقيتهاى اسلام و مسلمانان و عوامل مؤثر در گسترش و نفوذ اسلام در دنيا به بحث و بررسى پرداخته اند, ارتباط مسلمانان را با جهانيان و ارائه فرهنگ و آداب و اخلاق اسلامى از سوى مسلمانان به غيرمسلمانان را از مهم ترين انگيزه هاى گسترش و پيشرفت اسلام در جهان دانسته اند.
اگر در برهه اى كم رنگ شد اين تأثير گذارى مسلمانان بر غيرمسلمانان, بويژه بر دنياى غرب, از مهم ترين انگيزه هاى آن, پيشرفت شگفت انگيز غربيان در صنعت و فاصله بسيار آنان از جوامع اسلامى بود از يك سوى; و عمل نكردن ما مسلمانان به اصول و ارزشهاى اسلامى بود از ديگر سوى.
اكنون كه مسلمانان به خود آمده اند و تا اندازه اى رمز واپس ماندگى خود را شناخته اند و غربيان نيز فهميده اند كه بدون معنويت نمى توان به سعادت رسيد, صنعت و تكنولوژى بدون معنويت راه به رهى نمى برد, بكوشيم با ارتباط صحيح و قانون مند, بار ديگر تمدن نوين اسلامى را پايه گذارى كنيم و مجد و عظمت از دست رفته خود را باز يابيم.
1 . (جامعه و تاريخ), مرتضى مطهرى 13/ ـ 14, صدرا; (السياسة المدنية), فارابى39/; (آراء اهل المدينة الفاضلة) 117/; (اللهيات شفا) 441/; (طبيعيات شفا), ج181/2; (اشارات), بوعلى, ج371/3; (اخلاق ناصرى), و خواجه نصيرالدين طوسى 252/; (مقدمه) ابن خلدون 40/; (الميزان), ج117/2; (روش رئاليسم), ج2, مباحث پايانى; (قرآن در اسلام), علامه طباطبايى 78/ ـ 79.
2 . سوره (بقره), آيه 21.
3 . سوره (بقره), آيه 168.
4 . سوره (يونس), آيه 57.
5 . سوره (سبأ), آيه 28.
6 . سوره (اعراف), آيه 158.
7 . سوره (انبيا), آيه 107.
8 . سوره (ص), آيه 78.
9 . سوره (حج), آيه 94.
10 . سوره (آل عمران), آيه 19.
11 . سوره (آل عمران), آيه 85.
12 . سوره (بقره), آيه 83.
13 . سوره (ممتحنه), آيه 8.
14 . سوره (مائده), آيه 8.
15 . سوره (لقمان), آيه 94.
16 . سوره (حج), آيه 31.
17 . سوره (توبه), آيه 38.
18 . سوره (توبه), آيه 94.
19 . سوره (نحل), آيه 125.
20 . سوره (آل عمران), آيه 64.
21 . سوره (ممتحنه), آيه 8.
22 . سوره (ممتحنه), آيه 1.
23 . سوره (ممتحنه), آيه 9.
24 . (الوثائق السياسيه); (مكاتيب الرسول); (دراسات فى ولاية الفقيه), ج705/4 ـ 708.
25 . (التراتيب الادارية); (دراسات فى ولاية الفقيه), ج128/4 ـ 138.
26 . (نهج البلاغه), صبحى صالح, ترجمه سيد جعفر شهيدى, نامه 53, انقلاب.
27 . (صحيفه نور), ج31/3, وزارت ارشاد.
28 . سوره (بقره), آيه 31.
29 . (صحيفه نور), ج33/3.
30 . همان مدرك, ج73/19.
31 . (المثل العليا فى الاسلام لافى بحمدون), محمد حسين كاشف الغطاء46/, دارالغديرللطباعه, بيروت.
32 . همان مدرك48/.
33 . (وحى ونبوت), شهيد مطهرى 162/ ـ 163, صدرا.
34 . (انسان و سرنوشت), شهيد مطهرى, چهارده, صدرا.
35 . (ولاءها و ولايتها), شهيد مطهرى17/ ـ 19, صدرا.